جدول جو
جدول جو

معنی بی مخالف - جستجوی لغت در جدول جو

بی مخالف
بلا معارضةٍ
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به عربی
بی مخالف
Unopposed
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بی مخالف
sans opposition
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بی مخالف
反対なし
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بی مخالف
widerspruchslos
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به آلمانی
بی مخالف
без опозиції
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بی مخالف
bez sprzeciwu
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به لهستانی
بی مخالف
无对抗的
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به چینی
بی مخالف
sem oposição
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بی مخالف
senza opposizione
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بی مخالف
sin oposición
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بی مخالف
zonder verzet
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به هلندی
بی مخالف
반대 없는
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به کره ای
بی مخالف
ไม่มีการคัดค้าน
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به تایلندی
بی مخالف
tanpa oposisi
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بی مخالف
बिना विरोध
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به هندی
بی مخالف
ללא התנגדות
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به عبری
بی مخالف
بغیر کسی مخالفت کے
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به اردو
بی مخالف
বিরোধীহীন
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به بنگالی
بی مخالف
bila upinzani
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بی مخالف
без возражений
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به روسی
بی مخالف
karşıtlık olmadan
تصویری از بی مخالف
تصویر بی مخالف
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی مثال
تصویر بی مثال
بی مانند، بی نظیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شد مخالف
تصویر شد مخالف
مقابل شدّ موافق، در موسیقی نغمۀ بی اصول و آواز ناهنجار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد مخالف
تصویر باد مخالف
مقابل باد موافق، بادی که برخلاف جهت حرکت کشتی بوزد
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
مرکّب از: بی + مجال، بی فرصت.
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مرکّب از: بی + مقال، گنگ و خاموش. (آنندراج، لال. بی گفتار و ساکت و خاموش. (ناظم الاطباء)، و رجوع به مقال شود، أمرد. بی ریش. (یادداشت مؤلف)، ساده
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مرکّب از: بی + مالک، بی صاحب. (ناظم الاطباء)، بی خداوند
لغت نامه دهخدا
فقر، نداشتن ثروت و مال، تهیدستی، ناداری:
شد ز بی مکسبی و بی مالی
ملک شه از مؤدیان خالی،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ)
درست. صحیح. بالاتفاق. به اتفاق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بی گفتگو. بی تردید. بی چون و چرا:
سفله فعل مار دارد بی خلاف
جهد کن تا روی سفله ننگری.
بوشکور.
هیولا را اگر وصفی کنی بیرون برد مقدور
که باشد بی خلاف آنگه ز فرد واحد و یکتا.
ناصرخسرو.
هرکه روزی بی رضایش چهرۀ زیباش دید
بی خلاف از وی برآرد داغ بی صبری دمار.
سنایی.
ای بر سریر دولت و اقبال متکی
ممدوح بی خلافی و مخدوم بی شکی.
سوزنی.
جان بیمعنی درین تن بی خلاف
هست همچون تیغ چوبین در غلاف.
مولوی.
کانچه در کفه ای بیفزایی
به دگر بی خلاف درناید.
سعدی.
طریق معرفت این است بی خلاف ولی
بگوش عشق موافق نیاید این گفتار.
سعدی.
گر خلافی میان ایشان است
بی خلاف این سخن پریشان است.
سعدی، که معلومات بسیار و عمیقی ندارد: آدمی بیسواد. (یادداشت مؤلف). کم مایه در دانش
لغت نامه دهخدا
(دِ مُ لِ)
بادی که مخالف جهت حرکت کشتی وقایق وزد. ضد باد موافق. بادی که کشتی را زیان داردو این مقابل باد مراد و باد موافق است و گاهی در غیر کشتی نیز اطلاق کنند. محتشم کاشی گوید:
برهم زده داردگل نازک ورقت را
آن باد مخالف که گذر سوی تو دارد.
(از آنندراج).
چون باد مخالف آید از دور
افتادن برگ هست معذور.
نظامی.
رجوع به باد و باد شرطه و شرطه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی خلاف
تصویر بی خلاف
صحیح، درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی مثال
تصویر بی مثال
بی مانند، بینظیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی مجال
تصویر بی مجال
بی فرصت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد مخالف
تصویر باد مخالف
بادی که مخالف جهت حرکت کشتی و قایق میوزد
فرهنگ لغت هوشیار